امسال از ابتداى سال درس هدیههای آسمانی را در کنار هم، با ضیافتى آغاز کردیم و حرف از پروانگى زدیم
از روى نقشه راه به الماس رسیدیم
رمز و راز الماس ها را گشودیم
و به محبوب رسیدیم و مدتى است که راجع به محبوب هایمان و دلایل محبوب شدنشان براى ما، فکر مى کنیم و صحبت …
و حالا وقت آن رسیده بود که پروانهها گرد شمع وجود مادر جمع شویم تا از وجودش نور بگیریم برای ادامه راهمان؛
اصلاً همیشه قصه همین است، مادر هر کجا باشد بچهها همانجا جمع میشوند.
و این بار کلاس هدیههای آسمانیِ ما، داخل اتاقِ خانمِ مدیر برپا شده بود و آنجا را حسینیهای کرده بود که اگرچه در و دیوار و اثاثیه آن با قبل فرقی نکرده بود به جز فرشى که کف اتاق پهن شده بود و پذیرایی نام نذری گرفته بود،
اما….
خوردن دانههای انارش دلچسب بود چون باب میل مادرمان بود،
و شیرینی حلوا از شکر نبود که از حلاوت ذکر و یاد مادرمان بود،
و چای نوشیدیم به نیتِ آن که مى گوید:
“تمام درد بدون علاج دنیا را
به چای روضهی بانو دوا کنید از نو”؛
و دلخوش بودیم که پشت درب خانهای که پناه امن است نشستیم و خواستیم پروانههایی باشیم که از دور این خانه دور نشویم… 🦋
محبوبه خدا ؛
مادر جان؛ هواى دخترانمان را داشته باش … 🌿